گفت وگو با امیراسماعیل ثقفی نیا مدیرعامل شرکت درسا دارو
شرکتهاي کوچک و متوسط دانش بنیان عامل حيات کشور هستند
ايده ابتدايي ما موسسه تحقيقاتي- آموزشي توان بود که در سال 75 بنيان آن را گذاشتيم. تيم اوليه جمعي از افراد مشغول در صنعت بودند، به علاوه دانشگاهيان که بيشترشان از اساتيد رشته داروسازي دانشگاه شهيد بهشتي بودند..
54 ساله است و متولد تهران. براي تحصيلات به آمريکا ميرود و بعد به دلايلي مجبور ميشود به ايران برگردد و تحصيلش را در دانشگاه تهران و در رشته ميکروبيولوژي ادامه ميدهد. همه اينها همزمان ميشود با سالهاي جنگ. بر اثر کار روي مصدومان شيميايي در دوران جنگ به داروسازي علاقهمند ميشود و بعد از جنگ به داروسازي لقمان ميرود و اين زمينهاي ميشود تا در سالهاي آينده مديريت شرکت دانشبنيان درسا دارو را بر عهده بگيرد.
اميراسماعيل ثقفينيا، مديرعامل درسا دارو، با وجود مسير سختي که پشت سر گذاشته، از کارهايي که تا امروز انجام داده، راضي است. او در اين گفتوگو از قوانين دستوپاگيري ميگويد که راه را براي توليدکنندگان ناهموار کرده است.
¡ استارت کار درسا دارو از چه زماني زده شد؟
ايده ابتدايي ما موسسه تحقيقاتي- آموزشي توان بود که در سال 75 بنيان آن را گذاشتيم. تيم اوليه جمعي از افراد مشغول در صنعت بودند، بهعلاوه دانشگاهيان که بيشترشان از اساتيد رشته داروسازي دانشگاه شهيد بهشتي بودند. ما اين موسسه را بهعنوان يک Umbrella company ديديم. ميخواستيم موسسهاي بزنيم که حالت چتري داشته باشد و افراد بيايند و زير اين چتر کارهاي خودشان را انجام دهند. الان اين ايده آمده و شکلهاي مختلفي به خود گرفته و يک مقدار در کشور رايجتر شده است. به اين معني که من کار خودم را تعريف ميکردم و به اين موسسه ميآمدم و موسسه فقط چهار درصد Overhead ميگرفت. چون اکثر کساني که در دانشگاه کار ميکردند، آگاه نبودند که وقتي ميخواهند کاري را آغاز کنند، با اداره دارايي، تامين اجتماعي و... روبهرو هستند که بايد در مقابلشان پاسخگو بود. ما گفتيم که در موسسه توان کارهاي اينچنيني را انجام ميدهيم. بعد از مدتي ديديم که گردش مالي در موسسه خيلي زياد شده و مشکلاتي از نظر اداره دارايي پيدا کرديم و به اين ايده رسيديم که همه اين افرادي که با ما کار ميکنند، ميتوانند بروند و شرکتهاي خودشان را بنيانگذاري کنند. از درون موسسه توان چيزي بالغ بر 15، 16 شرکت به وجود آمد که بعضا شرکتهاي بزرگي شدند. يکي از اين شرکتها درسا دارو بود. سال 81 دکتر احمدياني، معاون غذا و داروي وقت وزارت بهداشت، به من زنگ زد و گفت ما با يک بحران در حوزه نيتروگليسيرين روبهرو هستيم و به کمک شما نياز داريم. حادثه 11 سپتامبر تازه اتفاق افتاده بود و نيتروگليسيرين هم که يک داروي تحت کنترل در جهان است، مشکل حملونقل پيدا کرده بود. بر اين اساس يک مجموعه از صنعت و دانشگاه و صنايع نظامي گرد هم آمدند تا هستهاي تشکيل شود و اين مشکل را حل کند. کارها انجام شد و از درونش درسا دارو به وجود آمد. ما فکر ميکرديم ساخت اين دارو دو سال طول بکشد، اما شش سال و نيم به طول انجاميد. توليد اين دارو برخلاف تصوري که ميکرديم، اصلا کار سادهاي نبود. شما در ابتدا که نگاه ميکرديد، فکر ميکرديد ساده است، ولي وقتي وارد جزئيات ميشديد، تازه به سختي کار پي ميبرديد. چون بايد نيتروگليسيرين انفجاري را در کنترل خودتان بگيريد. اين کار خيلي با سختي انجام شد. بهخصوص که نيتروگليسيرين از نظر دارويي گروه A محسوب ميشود. بنابراين بايد مراحل خيلي سختي را بگذرانيد تا مجوزهايش را بگيريد.
¡ گروه A يعني چه؟
ما در داروسازي گروه A، B و مختلف داريم. گروه A داروهاي ويژه محسوب ميشوند. مثلا شما نيتروگليسيرين را به بيماران قلبي ميدهيد. اگر دوزش کم باشد، بياثر است و اگر دوزش بالا باشد، اثر منفي دارد و مريض را تهديد ميکند. با اينکه اين کار اجباري نبود، آزمايشهاي کلينيکي انجام داديم. آزمايش کلينيکال يعني شما بايد دارو را روي يک بيمار تست کنيد و برابرياش را با يک داروي ديگر بسنجيد. اين کار بسيار سخت و هزينهبر است. بايد يک گروه بيمار داشته باشيد و يک تيم پزشکي که در بيمارستان داروي اصلي برند را بگيرند، خونشان آزمايش شود و اثرات بالينياش نوشته شود و همه اين کارها در مورد بيماراني که داروي توليدي را دريافت کردهاند نيز انجام شود. درنهايت جواب همه اين آزمايشها در کميتهاي در وزارت بهداشت تاييد ميشود. اين کار بسيار سنگين و هزينهبر بود. مخصوصا در مورد نيتروگليسيرين، ما در همان ابتداي کار با يک دشواري مواجه بوديم، چون اندازهگيري نيتروگليسيرين در خون بسيار سخت است و اين خودش يکسري پيچيدگيهاي تازه را به وجود آورد و هزينه ما را چهار، پنج برابر کرد. بنابراين دليل به وجود آمدن درسا دارو در اصل يک نياز حوزه سلامت بود. چون بنيان درسا دارو يک بنيان علمي بود، شرکت از نظر ساختاري خيلي محققانه بار آمد. تيممان متشکل بود از صنعت، دانشگاه و تيم پزشکي که آزمايشهاي باليني را انجام ميدادند. تجربه تبادل تفکر بين اين گروهها براي حل مشکلات خيلي جالب از آب درآمد که تقريبا در کشور بينظير است. کمکم روي اين پلت فرم داروهاي ديگري هم مطرح شد. آخرين کاري که در اين زمينه انجام شد و يک ماه پيش به رونمايي رسيد، داروي يدوفوليک بود.
¡ توليد يدوفوليک هم براساس يک نياز حوزه سلامت بود؟
بله. سه سال پيش دکتر عزيزي در فرهنگستان علوم گفت که در حوزه يد با چالش جديد مواجه هستيم. همانطور که ميدانيد، يد را به نمک اضافه ميکردند و اين کار خيلي به افزايش هوش و از بين رفتن بيماري گواتر کمک کرد. سرزمين ايران و خيلي از سرزمينهاي جهان با کمبود يد مواجه هستند. چون يد عنصري است که در عمق زمين است. کمبود يد در خانمهاي باردار باعث پايين آمدن ضريب هوشي فرزند متولدشده ميشود. حال ما از طرفي به مردم توصيه ميکنيم که نمک کم استفاده کنند و بهخصوص به خانمهاي باردار در اين مورد هشدار ميدهيم و از سوي ديگر با مشکل کمبود يد مواجه هستيم. بهعلاوه شرکتهاي توليدکننده نمک يددار نيز با مشکلات بسياري مواجه هستند. اکثر نمکهايي که به اسم يددار عرضه ميشود، يدي ندارد. من در آن جلسه خدمت دوستانم گفتم که ميخواهيم در روز چيزي در حدود 150 ماکروگرم يد به بدن مردم برسانيم. اين کار براي يک شرکت توليدکننده نمک، کار عظيمي است. چون يد بايد به صورت همگن در همه نقاط پخش شود، طوري که هر قسمت از نمک را که برميداريم، 150 ماکروگرم يد داشته باشد. اين کار براي توليدکننده نمک صرف نميکند، چون قيمت نمک خيلي پايين است. خود يد مولکول سختي است و کسي که با آن کار ميکند، بايد تجربه زيادي داشته باشد. براين اساس گفتيم که بايد نقشه راه تعيين کنيم. در اين نقشه راه ديديم اولين گروه آسيبپذير نوزادان و مادران هستند. اين دارو توليد شده و در اختيار مردم قرار گرفته است. مشابه خارجي محصول ما تقريبا 100 هزار تومان قيمت دارد، درحاليکه داروي ما با قيمت 9 هزار تومان عرضه ميشود. با وجود آنکه ما گرانترين مواد را براي توليد آن استفاده کردهايم. چون در حوزه سلامت وقتي دارويي توليد ميشود، بايد در دو زمينه دقت داشت. اول اينکه قيمت دارو طوري باشد که حتي فرد فقيري که در روستاهاي يک استان محروم زندگي ميکند نيز بتواند آن را بخرد. دوم بايد اين دارو طوري توزيع شود که در همه جاي کشور وجود داشته باشد. خوشبختانه هر دوي اين کارها در مورد اين دارو انجام شده است. در اين مدت يک تيم از پژوهشگاه غدد با ما همکاري کردند. آنها هم دغدغههايشان را مطرح کردند. مثلا از ما ميپرسيدند شما از چه يدي در اين کار استفاده ميکنيد؟ ما ميگفتيم از يديد پتاسيم. آنها ميگفتند که طبق آخرين مقالات يدات بهتر است. اين بحث و تبادل نظر در تمام سه سالي که اين محصول در حال توليد بود، وجود داشت.
¡ چه داروهاي ديگري در اين مجموعه توليد ميشود؟
ببينيد، نيتروگليسيرين يک بسته است و علاوه بر قرص، زيرزباني، تزريقي و اسپري هم دارد. ما اين بسته را تکميل کرديم. با وجود آنکه از مرحلهاي که دارو را فرمولاسيون ميکنيد تا زماني که مجوزهاي لازم را بگيريد، بسيار هزينهبر است. از نظر اقتصادي خيلي بهصرفه نبود، ولي ما ميخواستيم اين بسته را در کشور داشته باشيم. حالا هر اتفاقي که در سطح بينالملل بيفتد، براي بيماران ما که به اين دارو نياز دارند، مشکلي پيش نميآيد. نکته مهم اينجاست که اين دارو و مواد با خلوص بسيار بالايي تهيه ميشود. خلوص دارويي که ما قبلا وارد ميکرديم، بين 94 تا 98 درصد بود. الان خلوص داروي ما 99.96 است. دليلش هم اين است که گرانولي که ما ميدهيم، از استاندارد جهاني هم بالاتر است. با اينکه مجاز هستيم خيلي پايينتر باشيم، اما ما دقتهاي زيادي روي توليد اين مواد انجام داديم. چون وقتي يک محصولي در داخل توليد ميشود، به نسبت دارويي که از خارج از کشور وارد ميشود، خيلي روي آن کنترل صورت ميگيرد. در حال حاضر ما در حدود 35 دارو توليد ميکنيم و تقريبا اکثريت آنها براساس فرمولاسيون خاصي هستند و به همين خاطر بازخورد بازار هم خيلي مثبت بوده است. شايد يکي از دلايل اين موفقيت اين باشد که در بنيان درسا دارو بسياري از اساتيد درجه يک کشور بهعلاوه صنعتکاران قديمي باتجربه نقش داشتند.
¡ مشکلي که در مورد محصولات ايراني، بهخصوص داروي ايراني وجود دارد، نوعي عدم اطمينان است. نهتنها بيماران، بلکه بسياري از پزشکان داروهاي ايراني را مرغوب نميدانند. در چنين فضايي چطور توانستيد کيفيت محصولات خود را به بازار اثبات کنيد؟
حرف شما درست است. به دو سه دليل هم در بخش پزشکان و هم بيماران اين باور وجود دارد که داروي ايراني کيفيت خوبي ندارد. يکي از دلايلش شايد قيمت پايين داروي ايراني باشد. تفاوت خيلي زياد است و اين يک شبهه ايجاد ميکند. بهعلاوه همين قيمت پايين باعث ميشود خيلي وقتها توليدکننده داخلي نتواند با آن شرکت خارجي که قيمت بالايي براي محصولش از مشتري ميگيرد، رقابت کند. چون اين سود به آنها توانايي بازاريابي و برندسازي را ميدهد، اما براي ما اين امکان وجود ندارد. خوب بهخاطر دارم که يکبار مرحوم دکتر عباس شفيعي که فرد فرهيخته و بزرگواري بود، در فرهنگستان علوم اعلام کرد که من آتورواستاتين شرکت فايزر را با نام تجاري ليپيتور ميخوردم و بعد ديدم در آزمايشات دچار مشکل شدهام. بعد از يک شرکت ايراني اين دارو را گرفتم و مشکلم برطرف شد. يکي از علتهايش اين است که برند خارجي وقتي که به کشور ميرسد، مدت زمان طولاني در راه است و اصلا معلوم نيست در چه شرايطي نگهداري شده و حتي ميتواند تقلبي باشد. ما هم خيلي سختي کشيديم. از لحظهاي که توليد کرديم تا توانستيم اولين گرانولمان را بفروشيم، سه سال و نيم طول کشيد. مثلا جا انداختن همين يدوفوليک در بين مردم با وجود اينکه يک خلأ را در نظام درماني پر ميکند، سخت است. شايد يکي از علتها هم همين باشد که زمان قيمتگذاري دارو در ايران بازاريابي را اصلا در نظر نميگيرند، درحاليکه گاهي اين کار پنج برابر توليد دارو هزينهبر است. اين روش قيمتگذاري در همه جاي دنيا منسوخ شده است. البته آنها توجيهشان اين است که 96 درصد داروها را وارد ميکنيم و ارزش اين 96 درصد برابر است با آن چهار درصد توليد داخل. اگر قيمتها را بالا ببريم، فشار زيادي به بيمار ميآيد. براي بازاريابي يک محصول دارويي بايد نماينده علمي داشته باشيد. هر نماينده علمي درنهايت بتواند روزي چهار پزشک و پنج داروخانه را ببيند. ما در کشور 11 هزار داروخانه و 40 هزار پزشک در رشتههاي مختلف داريم. شرکتهاي ضعيفي مثل ما با اين قيمت کف نميتوانند اين کار را انجام دهند.
¡ زماني که براي توليد محصولات جديد ميگذاريد، طولاني است و از طرفي هم مدت زيادي طول ميکشد تا بتوانيد آن محصول را بفروشيد. سرمايه ادامه کار را از کجا به دست ميآوريد؟ اصلا در همان ابتدا با کدام سرمايه توانستيد شرکت را راه بيندازيد؟
حق با شماست. بعضي وقتها آدمها به اين جمعبندي ميرسند که عجيب است تا الان توانستيم کارمان را ادامه دهيم. الان به سهامداران شرکت هم که نگاه کنيد، ميبينيد اکثرا استاد دانشگاه يا معلم هستند و سرمايه زيادي ندارند. بخش عمدهاي از هزينههايي را که انجام شده، از سرمايه شخصي خودشان دادند و از فرصت زماني خود براي انجام اين کارها وقت گذاشتند. مثلا يکي از اساتيد در اين سالها ساعات درسياش را کم کرده تا بتواند به کارهاي شرکت کمک کند. بعد از 10 سال که ما خواستيم اولين سود را تقسيم کنيم، چيزي در حدود 100 و خردهاي ميليون تومان بود. درحاليکه يکي از اساتيد ما زميني در خيابان آفريقا در سال 79 داشت و به اين پروژه آورده بود و ما بعد از 10 سال سودي که به او ميداديم، در حدود 16، 17 ميليون تومان بود. همان موقع من خيلي ناراحت بودم و نگران از نوع برخوردهاي سهامداراني مثل او. چون وقتي کسي جايي سرمايهگذاري ميکند، سودش را با بازارهاي رقيب مقايسه ميکند. وقتي ما در مجمع نشستيم و خواستيم اين پول را تقسيم کنيم، آن فرد گفت اين خيلي پول قشنگي است. من از اين حرف خيلي خوشم آمد. يکي ديگر از دوستان هم گفت که چه خوب! وقتي آدم چيزي را خلق ميکند، چقدر لذت ميبرد. ما با چنين نگاهي توانستيم اين سالها را پشت سر بگذاريم. مضاف بر تمام اين کارها، ما اولين مرکز آموزش عالي داروسازي را در مقطع فوقديپلم به وجود آورديم. خيلي کار پرزحمتي است و آقاي آقايي زحمتش را کشيد. براي توليد دارو و کنترل کيفي دارو در دانشگاه علمي کاربردي مصوبه گرفتند و الان 140 دانشجوي فوقديپلم داريم.
¡ چرا اين مرکز آموزش عالي را تاسيس کرديد؟
من در بازديدهايي که از شرکتهاي خارجي داشتم، در سال 75 به يک نتيجهاي رسيدم و آن اين بود که يکي از مشکلات ما در همه رشتهها عدم استفاده از فوقديپلم است. مخصوصا در صنعت داروسازي که صنعتي تحت نظارت است، تکنسينها نقش مهمي دارند. اگر بخواهيد صادرات انجام دهيد، کسي که براي نظارت ميآيد، از شما ميپرسد چه کسي دارد با اين دستگاهها کار ميکند؟ آن وقت است که ميبينيد اکثر افراد يا ديپلمه هستند يا ليسانس غيرمرتبط دارند. سالها پيش در ايرلند يک برنامهريزي وسيعي کردند که بعدها تحقق پيدا کرد. اتفاقا مسئول آنجا يک ايراني بود. گفت چون مايکروسافت، آيبيام و... ميخواهند به اين کشور بيايند، به ما گفتهاند که بايد تعداد خاصي فوقديپلم برايشان داشته باشيم. افرادي که تکنسينهاي ماهري باشند.
ما هم بر همين اساس اين مرکز را تاسيس کرديم. چون کساني که فوقديپلم ميگيرند، ميل به ادامه تحصيل در مقاطع بالاتر دارند، از آنها خواستيم به جاي اينکه درس بخوانند، براي ما کار کنند و ما به آنها مدرک ليسانس برابر و فوقليسانس برابر ميدهيم. ايدهمان اين بود که مبنا را واقعا روي فوقديپلم بگذاريم، ولي خواستيم از اين طريق از نظر مدرک تحصيلي هم اقناع شوند. در صنعت تکنسين ماهر ارزش بالايي دارد، چون اوست که صنعت را ايجاد ميکند. با وجود اينکه اين کار آموزشي سودآور نيست، ولي همه سهامداران ما اين کار را دوست دارند. وقتي به هيئت مديره گفتم ما 53 ميليون تومان زيان داديم، هيچکس ناراحت نشد. مهم نوع نگاه است. آن هم با توجه به اينکه عملا در کشور هيچکس از شما حمايت نميکند.
مديريت يک شرکت دانشبنيان با ¡ مديريت يک شرکت معمولي چه تفاوتي دارد؟
مهمترين مطلب اين است که يک شرکت دانشبنيان بايد داراي افق کاربردي صحيح باشد. اگر آن کار اصلي وجود داشته باشد و شما نسبت به کاري که ميخواهيد انجام دهيد، ديد درستي داشته باشيد، ميتوانيد به پيش برويد. حتي اگر در کارتان تاخير بيفتد و با موانع روبهرو شويد. بايد خط اصلي شرکت را طوري طراحي کنيد که شما را براي پنج سال زنده نگه دارد. در شرکت دانشبنيان دو عامل وجود دارد. طراحي آن محصول اصلي بايد خيلي دقيق باشد. مثلا در شرکت ما خوشبختانه اين اتفاق با پيشنهاد معاون وزير اتفاق افتاد. البته ما خيلي هم به صادرات اميدوار هستيم، چون با خلوص فوقالعاده خوبي که داريم، در صادرات موفق خواهيم بود. دوم اينکه گروهي که دارند با هم کار ميکنند، بايد همديگر را خوب پيدا کرده باشند، به هم اعتماد داشته و نظام ارزشي يکساني داشته باشند. اگر يک نفر در جمع باشد که بخواهد دائم کار شرکت را با بازارهاي رقيب مقايسه کند، همه نااميد ميشوند. ما الان در شرکت درسا دارو 106 نفر هستيم و يک دفتر علمي در مشهد زديم و ميخواهيم يک دفتر علمي هم در شيراز داشته باشيم. اگر در اين مدت دائم يک نفر با اينطور مقايسهها، بقيه اعضا را نااميد ميکرد، همه سال دوم و سوم پا پس ميکشيدند.
¡ به نظر نميرسد تواناييتان در پرداخت حقوق بالا باشد. چطور نيروي انسانيتان را در مجموعه نگه ميداريد؟
اگر گروه اصلي با هم هماهنگ باشند، خودشان هم پرسنلي را جذب ميکنند که ماندگار هستند. پرسنل ما در اکثر تصميمگيريها مشارکت فعال دارند. بهخصوص مديران ارشد. هميشه تئوري من اين است که شرکت يک موجود زنده است. موجود زنده بايد بتواند بعد از شما هم با قدرت به مسيرش ادامه دهد. داستان دنياي امروز دارو جز کنترل کيفيت، تضمين کيفيت است، اينکه هر کسي در هر شرايطي اين دارو را باز کند، همان کيفيت را داشته باشد. اين خيلي مسئله بزرگ و پيچيدهاي است. ما کميته تضمين کيفيت داريم که همه تصميمها بايد در آنجا تاييد شود. زمان خريد مواد اوليه، ماشينآلات و... همه بايد به تاييد اين کميته برسد. من وظايفم را اينطور تفويض کردهام که اگر يک روز نباشم، سيستم کار خودش را انجام دهد. مضاف بر اين، چون مجموعه علاقهمند به آموزش است، بچهها بهطور مستمر آموزش ميبينند و اين حس خوبي را به مجموعه ميدهد. خيلي دوست داريم که يک نظام پاداش داشته باشيم که بچهها هم بهرهمند شوند. فعلا در ابتداي راه هستيم و هنوز کامل موفق به اجراي آن نشدهايم. دوست داريم حتي يک نظامي را در همين راستا خلق کنيم. مثلا اگر فردي نگهبان است و کار خود را خوب انجام ميدهد، تاثيرش را ببيند. بايد يک سيستم خوب ارزشيابي طراحي کنيم. در دنيا نمونهاش هست، ولي ما بايد روي آن مطالعه و آن را بومي کنيم.
¡ شما آسيبهاي شرکتهاي دانشبنيان را چه ميدانيد؟
ببينيد، چون من يکسري مطالعات جانبي داشتم، به اين جمعبندي رسيدهام که نظام اداري کشور اصلا براي توليد طراحي نشده است. نظام اداري که بلژيکيها براي ما طراحي کردند، براي واردات بود نه توليد و صادرات. اين ربطي به دانشبنيان بودن يا نبودن شرکت هم ندارد. غير از موانعي که چينيها بسيار هوشمندانه سر راه ما گذاشتند، ما در نظام اداري خودمان هم مشکل داريم. مثلا قوانيني که در دارايي وجود دارد، اصلا از توليد حمايت نميکند. مخصوصا اين براي شرکتهاي دانشبنيان سختتر است، چون اين افراد معمولا حوصله اين کارهاي اداري را ندارند و با مشکل مواجه ميشوند. بزرگتر از اين تامين اجتماعي است که يک ماده دارد. نميدانم اين ماده از کجا آمده، ولي هر کسي اين قوانين را گذاشته، بسيار دشمن بوده است. در گذشته شاهها چندين زن و فرزند داشتند. زنها براي اينکه بچه همسر ديگر شاه، وليعهد نشود، سوزن در مغز بچه فرو ميکردند. اين بچه کمکم مشکل پيدا ميکرد و 10 سال بيشتر عمر نميکرد. به نظرم يک کسي از اين سوزنها فرستاده است. شرکت را که ميزنيد، اين سوزن در مغز شما فرو ميرود و عمدتا شرکتها بعد از 10 سال نابود ميشوند. علت اينکه آلمان در شرايط بد اقتصادي رشد مثبت دارد، اين است که به شرکتهاي کوچک و متوسط اهميت ميدهد و از آنها حمايت ميکند. اما در ايران من يک شرکت توليدي ميزنم و تامين اجتماعي با من کاري ندارد. قبل از 10 سال هر چه مراجعه کنيد، ميگويد من وقت ندارم و شما بايد در نوبت بايستيد. بعد از 10 سال ميگويد دفاترت را بياور و شروع ميکند به جدول کشيدن. مثلا يکجا را رنگآميزي کردهاي و خبر نداري که چطور بايد آن فاکتور را بنويسي. نوشته شده رنگآميزي پنج ميليون تومان. مينويسد 30 درصد. ميگويي چرا؟ ميگويد چون تفکيک نکردهاي که چقدر دستمزد بوده و چقدر پول رنگ. شرکتهاي کوچک و متوسط هم داراي قدرتي نيستند که بتوانند از همان ابتداي کار مشاور بگيرند. اين اتفاقي است که براي درسا دارو افتاد. لحظهاي که ميخواستيم 115 ميليون تومان را بعد از 10 سال بين سهامداران تقسيم کنيم، 313 ميليون تومان تامين اجتماعي براي ما بريد و بعد که اعتراض کرديم، سه ميليون را کم کرد. ما 10 سال کار کرديم و 310 ميليون به تامين اجتماعي داديم. تامين اجتماعي مثل دارايي نيست. حسابها را ميبندد و توقيف ميکند و شما را در حد مرگ جلو ميبرد. حالا من مسائل حاشيهاي فساد را نميگويم. تامين اجتماعي اصلا شفاف نيست. تسويه حساب به شما نميدهد. آن سوزن همان تامين اجتماعي است. مشکل اينجاست که در زمان تصويب قوانين نه مردم را ميبينيم نه شرکتهاي کوچک و متوسط را که عامل حيات کشور هستند.
ارسال به دوستان